English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8559 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
disciplinary court U دادگاه انتظامی محکمه اداری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
disciplinary tribunal U دادگاه انتظامی
judges disciplianary tribunal U دادگاه قضات انتظامی
hight disciplinary court of judges U دادگاه عالی انتظامی قضات
tribunal U دادگاه محکمه
forum U دادگاه محکمه
forums U دادگاه محکمه
tribunals U دادگاه محکمه
courts of appeal U محکمه استیناف دادگاه پژوهشی
court of appeal U دادگاه عالی محکمه استیناف
court of appeal U محکمه استیناف دادگاه پژوهشی
courts of appeal U دادگاه عالی محکمه استیناف
administrative tribunal U دادگاه اداری
prohibition U حکم خودداری از اقدام قضایی که دادگاه عالی به محکمه تالی میدهد
bureaucreacy U رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
administrative wheeled vehicle fleet U کاروان خودروهای اداری خودروی اداری
bureaucrasy U حکومت اداری تاسیسات اداری
bureaucracies U تاسیسات اداری حکومت اداری
bureaucracy U تاسیسات اداری حکومت اداری
disciplinary U انتظامی
indiscipline U بی انتظامی
disciplinary court U محمکه انتظامی
police force U نیروی انتظامی
police forces U نیروی انتظامی
police power U نیروی انتظامی
judge advocate U دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
discharges U مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge U مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
continuance U تمدید یا تجدید وقت دادگاه دادگاه را به عنوان تنفس موقتا" تعطیل کردن
prize courts U دادگاه مامور رسیدگی به مسائل مربوط به prize بدون رای این دادگاه به مال
transfer of cause U احاله امر از یک دادگاه به دادگاه دیگر به علل قانونی
police action U عملیات انتظامی محلی برای حفظ امنیت
parquet U محل نشستن اعضا دادگاه در دادسرامحوطه دادگاه
purging a contempt of court U جریمه اهانت به دادگاه غرامت توهین به دادگاه
remanet U احاله موضوع از یک دادگاه به دادگاه دیگر
manadamus U حکم دادگاه بالاتربه دادگاه پایین تر
workday U ایام کار اداری ساعات کار اداری
workdays U ایام کار اداری ساعات کار اداری
summary court U دادگاه اولیه دادگاه پادگانی
writ U دستور دادگاه حکم دادگاه
writs U دستور دادگاه حکم دادگاه
arrested U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
tribunal U محکمه
assize U محکمه
court U محکمه
tribunals U محکمه
forum U محکمه
forums U محکمه
court of first instance U محکمه بدایت
the court above U محکمه بالاتر
criminal court U محکمه جنائی
court of minor offence U محکمه خلاف
court of a U محکمه استیناف
lower court U محکمه تالی
arret U حکم محکمه
judgments U حکم محکمه
police court U محکمه خلاف
judgement U حکم محکمه
industrial tribunal U محکمه صناعی
open court U محکمه عمومی
judgements U حکم محکمه
religious court U محکمه شرع
court of petty offences U محکمه خلاف
venire faciac U حکم احضار به محکمه
querela U دعوی مطروح در محکمه
dockets U دفتر اوقات محکمه
docketed U دفتر اوقات محکمه
bench U هیات قضات محکمه
arraignment U احضار به محکمه تعقیب
docketing U دفتر اوقات محکمه
benches U هیات قضات محکمه
probate court U محکمه امور حسبی
docket U دفتر اوقات محکمه
judicial writ U نامه رسمی صادره از محکمه
lord chief justice U رئیس کل محکمه استیناف انگلستان
docked U جای محکوم یازندانی در محکمه
out of court settlement U توافق بدون محکمه [حقوق]
docks U جای محکوم یازندانی در محکمه
dock U جای محکوم یازندانی در محکمه
right of begin U حق مدعی در اغازبیان ادعا در محکمه
consultary response U نظر محکمه حقوقی درباره یک دعوی خاص
pre audience U ترتیب تقدم صحبت اصحاب دعوی در محکمه
special pleading U علم تهیه لوایح دفاعی و طرح ریزی دفاع در محکمه
rogatory U احاله رسیدگی به قضیه مطروحه به دادگاهی غیر از محکمه مطروح فیه
formal U اداری
bureaucrat U اداری
executory U اداری
bureaucrats U اداری
administrative U اداری
administerial U اداری
departmental U اداری
official U اداری
paperwork U تشریفات اداری
administrative approval U موافقتنامه اداری
administrative budget U بودجه اداری
administrative march U راهپیمایی اداری
administrative capacity U فرفیت اداری
administrative channels U مجاری اداری
officially U از طریق اداری
administration building U قسمت اداری
departmentally U ازلحاظ اداری
administration building U ساختمان اداری
administrative net U شبکه اداری
administrative order U دستور اداری
administrative publications U نشریات اداری
administrative services U خدمات اداری
administratively U بطور اداری
administrative channels U طرق اداری
administrative movement U حرکت اداری
bureaucrats U مامور اداری
administrative law U قوانین اداری
bureaucreat U گماشته اداری
unofficial U غیر اداری
bureaucrat U مامور اداری
administrative flight U هواپیمای اداری
business hours U ساعت اداری
administrative flight U پرواز اداری
circular letter U بخشنامه اداری
officialdom U سیستم اداری
circular letter U نامه اداری
administrative escort U ناو اداری
administrative law U حقوق اداری
administrative command U یکان اداری
administrative services U قسمتهای اداری
red tape U فرمالیته اداری
office chair U مبل اداری
office chair U صندلی اداری
departmental intelligence U اطلاعات اداری
bureaus U هیئت اداری
prefecture U حوزه اداری
prefectoral U وابسته به اداری
administrative command U فرماندهی اداری
overhead gharges U هزینه اداری
officialism U سیستم اداری
official communications U مکاتبات اداری
office work U کار اداری
office hours U ساعات اداری
office computer U کامپیوتر اداری
office building U ساختمان اداری
management expenses U مخارج اداری
malfeasance U خطای اداری
bureau U هیئت اداری
prefectorial U وابسته به اداری
a white collar job U کار اداری
service element U عنصر اداری
Outside office hours. U خارج از وقت اداری
officialism U رسمیت مقررات اداری
office information system U سیستم اطلاعات اداری
office swivel chair U صندلی گردان اداری
general administration cost U هزینه عمومی اداری
extra official U بیرون ازوفایف اداری
bureaucratic U وابسته به امور اداری
administrative data processing U پردازش دادههای اداری
administrative escort U ناو اسکورت اداری
out of [outside] office hours U خارج از ساعات اداری
provisional order U دستور موقت اداری
service echelon U رده اداری و خدماتی
key personnels U کادر اداری اصلی
officers U مامور کارمند اداری
administrative landing U پیاده شدن اداری
officer U مامور کارمند اداری
deck department U قسمت اداری ناو
placeman U صاحب منصب اداری
red tapism U رعایت تشریفات اداری به حدافراط
superstructure U سازمانهای اداری ومدیریه کشور
genitourinary U وابسته به دستگاه اداری تناسلی
administrative(financial,legal)process. U جریان اداری (مالی .حقوقی )
administrative storage U انبار کردن به طریق اداری
administrative shippings U ارسال اماد به طریق اداری
bureaucrasy U رعایت تشریفات اداری بحدافراط
administrative lead time U زمان اداری دریافت اماد
bureaucracy U رعایت تشریفات اداری بحدافراط
superstructures U سازمانهای اداری ومدیریه کشور
bureaucracies U رعایت تشریفات اداری بحدافراط
services U قسمتهای اداری ادارات نظامی
formal U مقید به اداب ورسوم اداری
ministerial U وابسته به وزیر یا کشیش اداری
formally U مقررات رسمی یا اداری فاهرا"
generals U شرکت مربوط به امور اداری اصلی
general U شرکت مربوط به امور اداری اصلی
bureaucrats U فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
bureaucrat U فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
administrative acceptees U پرسنل قبول شده از نظر اداری
administrative segregation U زندانی کردن به طور انفرادی تفکیک اداری
administrative landing U پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
admin U تشریفات اداری و وفایف دیگر مربوط به کارکرد یک موسسه
fiscal station U قسمت اداری یا مالی که در یک سلسله به ترتیب شماره قرارگرفته باشد
capitulary U عضو دستهای درکلیسا مجموعه دستورهاوایین نامههای اداری وشرعی سرلوحه
nihilism U اعتقاد به تباهی وفساد دستگاههای اداری ولزوم از بین رفتن انها
briefest U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
brief U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefer U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
court of justice U دادگاه
courts U دادگاه
courthouse U دادگاه
courtrooms U دادگاه
judgement seat U دادگاه
courthouses U دادگاه
Recent search history Forum search
1The outright abolition of the death penalty.
2make the case? به فارسی چی میشه
1In dubio mitius
0دليل رسيدگي غير علني در دادگاه كيفري
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com